زمانی رئیس باشگاه یوونتوس روبرتو باجو فوق ستارهی تیم ملی فوتبال ایتالیا و یکی از برجستهترین شماره دههای جهان را با رافائل، نقاش معروف عصر رنسانس ایتالیا مقایسه کرده و گفته بود: «روبرتو باجو مانند رافائل است. همانگونه که نقاشان دیگر در مقایسه با رافائل رنگرزی بیش نیستند، دیگر بازیکنان فوتبال هم در مقایسه با باجو چنیناند».
نوابغ فوتبال، بازیکنانی هستند که ساخته نمیشوند، بلکه هر چند وقت یک بار زاده میشوند. به دیگر سخن، تواناییهای آنان ذاتی و فطری است و نه اکتسابی. معنی این سخن آن نیست که آموزش و پرورش در باروری این تواناییها نقش ندارند، بلکه این است که این تواناییهای عجیب را نمیتوان فقط با رنج تمرین و مشقت آموزش به دست آورد. تنها باید شرایط مناسب برای کشف و شکوفایی آنها را پدیدآورد تا بهگونهای خیرهکننده جلوهگر شوند. علی کریمی، واجد چنین خصوصیاتی بود.
هرگز بازیکنی با چنین حرکات غریزی حیرتآور و چنین درک و شعوری از بازی در زمین دیده نشده است. کریمی در دورهی اوج خود، همهی ویژگیهای یک «شماره ۱۰» تمام عیار را در خود گردآورده بود، آن هم در اندازههای واقعا جهانی: دریبلهای سریع و سرسامآور، چرخشهای نبوغآسا برای تغییر مسیر بازی، مهارت در دادن پاسهای دقیق بلند یا عمقی، پویایی دائمی و حضور در همهی نقاط زمین، قدرت تخریب حملهی تیم مقابل، توان شوتزنی با هر دو پا، استعداد گلزنی، دید عالی و همهجانبه و شخصیت رهبری و تنظیمگر بازی. بیهوده نیست که هواداران فوتبال در ایران به او لقب «جادوگر» و «مارادونای آسیا» دادهاند.
در یکی از بازیهای مقدماتی تیم ملی ایران برای صعود به جام جهانی ۲۰۰۶ که بطور مستقیم از یکی از کانالهای ورزشی تلویزیون آلمان پخش میشد، دیرک تیله، گزارشگر پرآوازهی آلمانی که شیفتهی درخشش کریمی شده بود، او را روح و قلب تیم ملی فوتبال ایران توصیف کرد. به گفتهی او، نوع بازی، دویدن و حرکات کریمی یکسره با همهی دیگر بازیکنان تیم ملی ایران و تیم حریف متفاوت است و از راه دور میتوان این تفاوت را دید. کریمی چون گردبادی در زمین می چرخد. هرگاه توپ به او میرسد، تیم ایران گویی روحی تازه میگیرد و به حرکت درمیآید.
به گفتهی آن گزارشگر ژرفبین آلمانی، کریمی برای تیم ملی ایران، مانند اوورات برای تیم ملی آلمان در سال ۱۹۷۰ است. آیا بهتر و دقیقتر از این سخنان گزارشگر آلمانی میتوان یک بازیکن «شمارهی ۱۰» را توصیف کرد؟
محاسبهناپذیرترین چهرهی میدان
شطرنجبازان بزرگ جهان این توانایی را دارند که گاه تا چند حرکت بعدی حریف خود را حدس میزنند. در میان آنان کسانی از همه موفقتر بودهاند که حرکاتشان محاسبهناپذیرتر بوده است. برای نمونه، بابی فیشر آمریکایی و گاری کاسپارف روسی به این دلیل بزرگترین شطرنجبازان تاریخ لقب گرفتهاند که همواره به حرکاتی غیرقابل پیشبینی و غافلگیرکننده دست میزدهاند. نوابغ فوتبال نیز همواره چنین بودهاند. حرکات آنان غیرقابلپیشبینی و محاسبهناپذیر است.
سپ هربرگر، مربی پرآوازهی تیم ملی آلمان زمانی در توصیف همین ویژگیهای یوهان کرویف، فوق ستارهی هلندی و یکی از بهترین شماره دههای جهان گفته بود: «هر کس در مقابل کرویف بازی میکند، حتا یک لحظه نیز نباید از او غفلت کند. زیرا همان یک لحظه کافیست تا کرویف ضربهی خود را وارد سازد».
ویژگی یادشده که برخاسته از خودانگیختگی و جوششی درونی است، فقط مختص کرویف نبود. پلاتینی، مارادونا و دیگر نوابغ زمین چمن سبز همگی محاسبهناپذیر بودهاند. به جرئت میتوان گفت که علی کریمی محاسبهناپذیرترین بازیکن تاریخ فوتبال ایران بوده است. وقتی کریمی پا به توپ میشود، هرگز نمیتوان حرکت بعدی او و فرجام آن را پیشبینی کرد. او از این منظر در تاریخ فوتبال ما بیهمتاست.
هنوز صدای متعجب آن گزارشگر تلویزیون آلمان در گوشها طنینانداز است که در جریان گزارش یکی از بازیهای تیم ملی ایران گفت: همه شگفتزده هستند که چرا بازیکنی در اندازههای علی کریمی هنوز در یکی از باشگاههای اروپا توپ نمیزند؟! آری، کریمی باید به فوتبال اروپا میآمد و به فوتبال اروپا هم آمد. ولی گویی همهی عوامل دست به دست هم دادهاند تا او نتواند به جایگاهی که سزاوار آن بود دست یابد. کریمی در زمان مربیگری فلیکس ماگات به بایرن مونیخ پیوست، مربیای که کار تیمی و دیسیپلین عنصرهای اصلی مکتب او هستند.
فلیکس ماگات، سرمربی مطرح آلمان یکی از هواداران کریمی استفلیکس ماگات، سرمربی مطرح آلمان یکی از هواداران کریمی استهنگامی که کریمی وارد بوندسلیگا شد، در آغاز فصل همه چیز خوب به نظر میرسید. او در ترکیب ثابت بایرن مونیخ قرار گرفت و در هفتههای نخست چند پاس گل داد و یک گل نیز به ثمر رسانید. گرهارد دلینگ، مجری معروف برنامههای ورزشی در کانال یک تلویزیون آلمان یکبار گفت، بایرن مونیخ مدتها دنبال یک بازیسازی خلاق میگشت و به نظر میرسد سرانجام با علی کریمی آن را یافته است. میشائیل بالاک ستارهی تیم ملی فوتبال آلمان که در آن زمان در کنار کریمی در میانهی میدان بایرن مونیخ توپ میزد نیز در مصاحبهای گفت، کریمی با تکنیک عالی خود میتواند کمک بزرگی برای بایرن مونیخ باشد.
با این همه، کریمی به عنوان بازیکنی آسیایی و بویژه خاورمیانهای، در پرافتخارترین باشگاه آلمان و یکی از بهترین باشگاههای اروپا، از اعتماد لازم برای برعهده گرفتن مسئولیتی کلیدی در تیم برخوردار نشد. تواناییهای فردی بینظیر او در سایهی تاکتیکهای ماگات رنگ باخت. به دیگر سخن، کریمی قربانی سیستم بازی بایرن مونیخ و ملاحظاتی دیگر شد که اساسا از جنس فوتبال نبودند.
روح آزاد و خودانگیخته
کریمی بازیکنی است که باید او را در میانهی زمین آزاد و راحت گذاشت تا تواناییهای خود را بروز دهد.
علی کریمی در دیدار بایرن مونیخ و راپید وین در لیگ قهرمانان باشگاههای اروپاعلی کریمی در دیدار بایرن مونیخ و راپید وین در لیگ قهرمانان باشگاههای اروپااو باید از «حق ویژه» در زمین بازی برخوردار باشد تا شکوفا گردد. تعریف مسئولیت و تعیین حدود وظایف برای بازیکن «شمارهی ۱۰» یعنی محصور کردن او در قالبهای تنگ و از پیش ساخته شده. این کار با روح آزاد و خودانگیختهی بازیکنانی چون کریمی ناسازگار است. آیا میتوان از پلاتینی، مارادونا و مسی خواست که در زمین وظیفهای محدود و مشخص برعهده گیرند؟ نه! چنین بازیکنانی باید از اختیارات گستردهای برخوردار باشند تا اساسا بتوانند تواناییهای خود را بروز دهند. کریمی در بایرن مونیخ، پیش و بیش از آن که کریمی باشد، مهرهای در خدمت یک کار گروهی بود. و این برای بازیکنانی با ویژگی او یعنی کشتن استعدادشان و مرگ فوتبال زیبا!
البته خود کریمی با قدرشناسی همواره گفته است که بیش از همهی دیگر مربیانش از ماگات آموخته است. این حرف قطعا درست است. ولی این نیز واقعیتی است که کریمی به عنوان یک بازیکن تازهوارد آسیایی، بنا بر بسیاری ملاحظات، نمیتوانست به سرعت به بازیساز اصلی و مغز متفکر تیمی پرستاره چون بایرن مونیخ تبدیل شود، اگر چه او از هر حیث توانایی این کار را داشت. کریمی از دیهگوی برزیلی در بوندسلیگا هیچ چیز کم نداشت و حتا از او یک سروگردن بالاتر بود. ولی موانع برای شکوفایی بازیکنی چون او در بایرن مونیخ بیش از آن بود که تصور میشد.
اگر کریمی به یکی از باشگاههای اسپانیا یا ایتالیا میپیوست که در آن خلاقیتهای فردی بازیکنان بیشتر مجال بروز مییابد، یا حتا به خدمت یکی از باشگاههای آلمانی چون وردر برمن تحت مربیگری توماس شاف درمیآمد، به احتمال زیاد روند تکاملی او در فوتبال اروپا مسیر دیگری میپیمود. آن وقت میشد بر پایهی سیستم بازی این تیمها، شاهد رشد و شکوفایی او بود و کریمی واقعی را در ابعاد جهانی تجربه کرد.
آری، نابغههای زمین چمن سبز ساخته نمیشوند، بلکه هر چند وقت یکبار زاده میشوند. از زمان غروب جیانی ریورا باید ۲۵ سال میگذشت تا در تیم ملی فوتبال ایتالیا بازیکنی چون روبرتو باجو ظهور کند. از زمان غروب پلاتینی باید تقریبا ۲۰ سال میگذشت تا در تیم ملی فوتبال فرانسه بازیکنی چون زیدان ظهور کند. از زمان غروب مارادونا باید تقریبا ۲۵ سال میگذشت تا در تیم ملی فوتبال آرژانتین اعجوبهای چون لیونل مسی ظهور کند. در ایران نیز در ابعادی دیگر، وضع به همین منوال بوده است. فوتبال ایران از زمان غروب قلیچخانی تا زمان ظهور علی کریمی، تقریبا نیازمند گذشت ۲۵ سال بود. «شمارهی ۱۰» بعدی فوتبال ایران، کی متولد خواهد شد؟
نظرات شما عزیزان:
رضا 
ساعت18:34---1 دی 1391
درود بر اسطوره واقعی فوتبال ایران جادوگر کبیر